چهارشنبه، ۵ مهر ۱۴۰۲ | 
Wednesday, 27 September 2023 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<۱۲۵۱۲۶۱۲۷۱۲۸

۱۲۹

۱۳۰۱۳۱۱۳۲>آخر

: صفحه


شماره: ۲۰
درج: يكشنبه، ۲۶ تير ۱۳۸۴ | ۱۰:۳۱ ب ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۲۶ تير ۱۳۸۴ | ۱۰:۴۳ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • و اما رويکرد

اين روزنامه‌نگارها هم گاهی بدجوری آدم را در مخمصه می‌اندازند، البته بيشتر از بابت خودشان و نه کسی که دارند با او مصاحبه می‌کنند. ديشب داشتم در «سايت فارسی بی بی سی» مصاحبه‌ی سيروس علی‌نژاد با هوشنگ ماهرويان را می‌خواندم، از سلسله گفت و گوهايی با عنوان: «تجدد و تجددخواهی در ايران». در پايان گفت و گو، سيروس علی‌نژاد پرسشی کرد که ماهرويان به آن پاسخی نداد، نمی دانم ندادن پاسخ از روی شرم و حيا بود يا چيزی ديگر:

سوال من در اصطلاح "رويکرد" بود. منظورم اين است که رويکرد شيخ فضل الله که بعدها تبديل به رويکرد آل احمد و شريعتی شد، در واقع رويکرد نيست، پسگرد است. رويکرد خيال می کنم واجد بار معنايی مثبت است که با مواجهه اين گروه با مدرنيته نمی خواند.

اين پرسش به گمان من گواه خوبی است بر اينکه برخی از روزنامه‌نگاران به اصطلاح روشنفکر ما در چه مايه‌ای‌اند، هم اينکه سواد عمومی‌شان چقدر است و هم اينکه چقدر مايلند از همه‌چيز منصفانه و با پرهيز از ارزشگذاری بحث کنند، البته اگر معتقد باشند دخالت ندادن ارزشداوريها آن هم به اين صراحت کار نادرستی است. و اما «رويکرد» چيست؟ «رويکرد» را زنده‌ياد دکتر شرف در ترجمه‌ی “approach” انگليسی ساخت و همواره بدان مباهی بود.
    


۷۱۳۱

شماره: ۱۹
درج: دوشنبه، ۲۰ تير ۱۳۸۴ | ۱۰:۲۴ ب ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۲۲ تير ۱۳۸۴ | ۱۰:۴۶ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • آخرين نسل

نسلی دارد می‌رود. نسلی که يک سی‌سالی از من بزرگتر بود. نسلی که سن پدرم را دارد. نسلی که در سال ۳۲ بيست و چندساله بود. نسلی که رؤيای انقلاب و تغيير حکومت را در سر پخت و در اواخر چهل سالگی به آن هم رسيد. اما بعد از آن ديگر نتوانست رؤيايی داشته باشد. نسلی که حالا شايد خوشحال است که دارد می‌ميرد، شايد برای خودش، اما نگران است برای بچه‌هايش. اين نسل آموزگار من بود. خواندن خبر درگذشت (آيا ديگر می‌شود مطابق با شيوه‌ی معمول گفتارمان بگويم «شنيدن خبر درگذشت»! من يکی که کمتر چيزی را می‌شنوم، چون روزها و هفته‌ها ممکن است با هيچ کس سخنی نگويم!) کريم امامی و فريدون ناصری برای من ياد‌آور نخستين نامهايی است که در جوانی با آنها آشنا شدم. رمان گتسبی بزرگ را سال ۵۳ يا ۵۴ بود که در پشت شيشه‌ی کتابفروشيی در خيابان ارگ مشهد ديدم. در کتابفروشيی رو به روی خيابان جم، نمی‌دانم اسم آن کتابفروشی گويا فردوسی بود. کتاب درست يادم است. تصوير نقاشی‌شده‌ی رابرت ردفورد و ميا فارو بر روی آن بود و همين کافی بود تا آن را بخرم. در آن زمانی کتابی که می‌خريدم ديگر به انتظار خواندن نمی‌ماند. هفته‌ای چند کتاب می‌خريدم و کمتر کتابی بود که خواندنش به دو روز بکشد. مهمترين شخصيت اين رمان «گتسبی» نيست، بلکه «نيک کاره‌وی» راوی داستان است. و من خودم وقتی به تهران آمدم و از حُسن همجواری با ميليونرها برخوردار شدم هرروز بيشتر به نيک کاره‌وی احساس نزديکی کردم. هنوز جمله‌هايی از اين کتاب را به خاطر دارم، مخصوصاً اين يکی: «بهترين چيزی که يه دختر تو اين دنيا می‌تونه باشه، يه خُل خوشگله».


۳۲۳۳

شماره: ۱۸
درج: شنبه، ۱۸ تير ۱۳۸۴ | ۹:۴۷ ب ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۲۲ تير ۱۳۸۴ | ۱۰:۴۵ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

و آنان که به زندانها اندرند، هربار که آهی برآرند، برگی بر اين سپيدار می‌لرزد.

يانيس ريتسوس

  • برگی بر اين سپيدار

چندروزی است که گرما بيداد می‌کند. تازه ديشب توانستم بخوابم. چندشبی بود که حتی خوابم نمی‌برد. کولر را روشن می‌کردم، صدايش اذيتم می‌کرد، و تازه سرد هم نمی‌کرد، پنجره را باز می‌کردم، پشه‌‌ها می‌آمدند تو! پا می‌شدم کار کنم، ديگه کمرم طاقت نمی‌اورد، ناچار دراز می‌کشيدم و فقط چشمهايم را می‌بستم. آه، از اين همه وقت در تابستان هم که هيچ نمی‌شود استفاده کرد. خب، ظاهراً دنيا باز شلوغ شده است. آرامش لندن هم به هم خورد. انگليسيها سالها بود که ديگر بمب‌گذاريهای ارتش آزاديبخش ايرلند را فراموش کرده بودند. حالا، اينها ديگر از کجا آمده‌اند! راستی بمب‌گذاری را چه کسی ياد مردم داد؟ آنارشيستهای روسی، ملی‌گراهای بالکان، فاشيستهای آلمانی يا پارتيزانهای فرانسوی؟ زمانی بود که اين کارها را انقلابی می‌دانستند. البته انقلابيها گاهی در عمل سعی می‌کردند فقط ترقه در کنند، و تا جای ممکن اشخاص بيگناه کشته نشوند، اما آيا واقعاً حالا اين گروهها را می‌توان انقلابی دانست؟ اينها برای تحقق کدام جهان می‌جنگند؟ برای برقراری کدام عدالت؟ حالا، چه کسی هست که فکر کند می‌شود توقع عدالت از آدميزاد داشت؟ چقدر زمانه عوض شده است! واقعاً حالا ديگر چه کسانی تو اين دنيا پول دست‌شان است و برای جان مردم تصميم می گيرند؟ ياد نوشته‌ای افتادم که ۳ سال پيش درباره‌ی سالگرد ۱۱ سپتامبر نوشته بودم، در سايت قديمم: «شريعت ما». در آنجا با بيتی از حافظ آغاز کرده بودم: «مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن/ که در شريعت ما غير از اين گناهی نيست» و با جمله‌ای از ويلهلم استکل، روان‌شناس امريکايی، به نقل از ناطوردشت سالينجر، سخنم را ختم کرده بودم: «علامت يک انسان رشدنيافته اين است که می‌خواهد بزرگوارانه در راه آرمانی بزرگ جان بسپارد و علامت يک انسان رشديافته اين است که می‌خواهد فروتنانه در راه آرمانی بزرگ زندگی کند». حالا، با همه‌ی اين حرفها، ما چه اين جور فکر کنيم، يا جور ديگر، مگر سرنوشت ما تنها دست خودمان است. در آتشی که مشتی احمق بيفروزند، همه خواهند سوخت، از جمله ما. نتيجه‌ی ۱۱ سپتامبر چه بود؟


۲۹۰۰

شماره: ۱۷
درج: دوشنبه، ۱۳ تير ۱۳۸۴ | ۲:۱۷ ق ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۱۳ تير ۱۳۸۴ | ۲:۲۳ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • اين دو سه هفته

اين دو سه هفته‌ی اخير برای من مقارن بود با برگزاری امتحانات دانشگاهی، تصحيح اوراق، نوشتن برنامه‌ی گروه برای نيمسال آينده، و نيز رتق و فتق امور جاری گروه، و بالاخره تحويل چندمقاله به چند مجله‌ی فلسفی. بديهی است که من در حوادث پرتب و تاب اخير، برای برخی، نه چندان به هيجان آمدم و نه دچار افسردگی شدم. البته از طريق فضای مجازی حوادث را دنبال کردم و هم چيزهای خوبی خواندم و هم چيزهای بدی. بهترين نوشته‌های سياسی اخير اين چندهفته را از احمد زيدآبادی می‌دانم که واقعاً هم نويسنده‌ای تواناست و هم کارشناسی زبده و هم انسانی والا و هم آدمی منصف و بی‌کينه و مشفق. يکی از چيزهايی که در اين انتخابات برايم جالب بود زنده‌شدن برخی چيزهايی بود که از آغاز انقلاب به خاطر داشتم. شايد امروز کسانی که در مطبوعات يا وبلاگ چيز می‌نويسند حداکثر سی و چند ساله باشند و واقعاً درکی از آن دوران نداشته باشند. اما من در اين چندهفته ديدم که چطور گرايشهای سياسی دارد همه چيز حتی روابط زن و شوهر و دوست و همکار را به هم می‌ريزد و متأسفانه به نظر می‌آید که پس لرزه‌هايش همچنان باقی است.


۱۳۸۶۲

شماره: ۱۶
درج: دوشنبه، ۳۰ خرداد ۱۳۸۴ | ۸:۰۶ ب ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۳۰ خرداد ۱۳۸۴ | ۸:۱۰ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

وظيفه‌ی روشنفکر اين نيست که به ديگران بگويد چه بايد بکنند. او به چه حقی می‌خواهد اين کار را بکند؟ ... کار روشنفکر شکل دادن اراده‌ی سياسی ديگران نيست. کار او اين است که از طريق تحليلهايی که در رشته‌ی خودش انجام می‌دهد آنچه را بديهی فرض می‌شود بارها و بارها به پرسش بخواند، عادات فکری مردم و نحوه‌ی کار کردن و فکر کردن آنان را برهم بزند، آنچه را مأنوس و مقبول است پراکنده کند، قواعد و نهادها را بازسنجی کند ...

ميشل فوکو

  • روشنفکران و سياست

چندی پيش نوشته‌ی مهدی خلجی را درباره‌ی «زوال نگرش فقهی به انتخابات در ايران» می‌خواندم که اين سخنان ميشل فوکو به يادم آمد. و بعد که در طی هفته‌های قبل و اين يکی دو روز اعلاميه‌هايی از روشنفکران را در خصوص رأی دادن به اين يا آن نامزد انتخاباتی ديدم، بيشتر به اين سخنان فوکو انديشيدم. اين سخنان را فوکو در سال ۱۹۸۴، سال مرگش، در مصاحبه‌ای گفته بود. مسأله‌ی رابطه‌ی «روحانيون و سياست» و رابط‌ه‌ی «روشنفکران و سياست» يکی از مسائلی است که کمتر به‌طور مقايسه‌ای بدان توجه شده است، يا هرگز بدان توجهی نشده است. آيا «روحانيون» و «روشنفکران» برای خود در قبال «عوام» يا «مردم» حقوق يکسانی قائل نيستند؟ و آيا همان چيزی که برای روحانيون استفاده از آن «بد» است می‌تواند برای روشنفکران «خوب» باشد؟ آيا «ولايت»ی که روحانيون نسبت به پيروان خود احساس می‌کنند همان «ولايت»ی نيست که روشنفکران نيز نسبت به هواداران خود احساس می‌کنند؟ آيا وقتی روحانيی از مقام دين و به پشتوانه‌ی دين به مردمان اعلام می‌کند به کدام نامزد انتخاباتی رأی دهند از مقام خود يا دين استفاده‌ی درست می‌کند يا‌ نادرست، و آيا از سرمايه‌ی شخصی خود سود می‌برد، حيثيتی که از کار خود اندوخته است، يا دين را وسيله قرار می‌دهد؛ و هنگامی که روشنفکری، فيلسوفی يا دانشمندی يا نويسنده‌ای يا شاعری يا فيلمسازی يا مترجمی، از اين يا آن نامزد انتخاباتی طرفداری می‌کند و از هواداران خود يا عموم مردم می‌خواهد به شخصی خاص رأی دهند آيا از فلسفه و علم و ادبيات و هنر به‌طور شايسته استفاده می‌شود يا ناشايسته، و آيا او نيز از سرمايه‌ی شخصی خود سود می‌برد، حيثيتی که از کار خود اندوخته است، يا علم و فلسفه و هنر را وسيله قرار می‌دهد؟


۳۳۴۸

اول<۱۲۵۱۲۶۱۲۷۱۲۸

۱۲۹

۱۳۰۱۳۱۱۳۲>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۵ مهر ۱۴۰۲
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9