چهارشنبه، ۵ مهر ۱۴۰۲ | 
Wednesday, 27 September 2023 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<۱۲۳

۴

۵۶۷۸۹۱۰>آخر

: صفحه


شماره: ۶۶۱
درج: يكشنبه، ۱۳ فروردين ۱۴۰۲ | ۷:۴۹ ب ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۱۳ فروردين ۱۴۰۲ | ۷:۵۰ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • کار روشنفکران: مشروعیت‌زدایی و مشروعیت‌بخشی

حافظ آن‌گاه که می‌گوید: «بر در میکده رندان قلندرباشند/که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی» به نکتهٔ تاریخی درستی اشاره می‌کند و آن این است که «رندان قلندر» توانایی برداشتن تاج از سر هرکسی و گذاشتن تاج بر سر هرکسی را دارند. اما این نادرست است که گمان کنیم این توانایی همواره در اختیار «رندان قلندر» است یا بوده است یا دراختیار گروهی خاص به هر نامی می‌ماند. در واقع، آنچه می‌توانیم اصل کلی سخن حافظ و برآمده از تجربهٔ تاریخی بدانیم این است: گروه‌های مختلف روشنفکری از آغاز تاریخ تمدن، از جادوگران و آخوندها گرفته تا پیامبران و شاعران و نویسندگان و فیلسوفان و صوفیان، نشان داده‌اند که هریک هنگامی که «سرمایهٔ اجتماعی» لازم را به دست آورده باشند توانایی انجام دادن این کار را دارند. و البته برای به دست آوردن این «سرمایهٔ اجتماعی» چه خون دلی باید بخورند و چه زندان‌ها و محرومیت‌ها و چه رنج‌ها و کشتارها که باید به خود ببینند. با این همه، آخرش چی؟ «انقلاب که پیروز شد» چه کسانی «وارث» آن خواهند شد؟


۰

شماره: ۶۵۹
درج: چهارشنبه، ۹ فروردين ۱۴۰۲ | ۱۲:۳۰ ق ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۲۲ خرداد ۱۴۰۲ | ۱۲:۴۹ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

تا راه قلندری نپویی نشود
رخساره به خون دل نشویی نشود
سودا چه پزی تا که چو دلسوختگان
آزاد به ترک خود نگویی نشود

خیام


جز راه قلندر و خرابات مپوی
جز باده و جز سماع و جز یار مجوی
پُر کن قدح شراب و در پیش سبوی
می نوش کن ای نگار و بیهوده مگوی

سنایی

  • نه هرکه سر بتراشد قلندری داند: «قلندر» در برابر ”bohemian“ و نظریهٔ ترجمه

یکی دو هفته پیش (یکشنبه ۱۲ مارس ۲۰۲۳/۲۱ اسفند ۱۴۰۱) مهدی خلجی، از روزنامه‌نگاران و تحلیل‌گران سرشناس سیاسی که در ترجمه و نوشتن مقاله‌های فلسفی و ادبی و اسلامی نیز دستی دارد، در فرسته‌ای در «تلگرام»اش، نگاهی به ترجمه‌ای متعلق به حدود ۲۰ سال پیش من انداخته بود که در سال ۱۳۸۵ در «ویژه‌نامهٔ‌ٔ هانا آرنت» در بخارا منتشر شده بود. او نخست نکته‌ای را به‌طور مشروح دربارهٔ ترجمهٔ “bohiman” یادآور شده بود، که از نظر من نادرست است و در این گفتار به ایرادها و خطاها و اطلاعات نادرست او اشاره خواهم کرد. 

نوشتار او ۴ خطای عمده دارد: ۱) او تصور و دانشی از تاریخ ترجمهٔ “bohemianism” و دیگر صورت‌های این اصطلاح به فارسی ندارد و آن را به اشتباه به من نسبت می‌دهد. ۲) او چرایی نام‌گذاری «بوهمی» برای «کولی‌ها» را نمی‌داند و تفاوت «بوهمیا» (Bohemia)ی تاریخی و جغرافیایی با «بوهمیا» (bohemia) به معنای «پاتوغ‌ها و بیغوله‌ها و محافل و حلقه‌ها»ی هنرمندان و روشنفکران قلندر یا قلندروار را نیز. ۳) از چرایی نامگذاری «کولی» یا زندگی «کولی‌وار» بر زندگی هنرمندان و روشنفکران قلندرمآب  در فرانسه ناآگاه است و آن را به «بوهمیا»ی کشور چک نسبت می‌دهد. و سرانجام ۴) تصور و دانشی از معانی «قلندر» و «رند» نیز ندارد. و اما شرح یک یک این مدعیات و دلایل من در پاسخ به افادات فاضلانهٔ او.

⬅️ در صورت تمایل به خواندن متن کامل مقاله برای برداشتن فایل پی دی اف، رجوع شود به:

 تلگرام: https://t.me/fallosafahmshk/919

 اکادمیا: https://sbu-ir.academia.edu/Sahaka



۰

شماره: ۶۵۸
درج: سه شنبه، ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ | ۱۰:۵۶ ب ظ
آخرين ويرايش: سه شنبه، ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ | ۱۱:۰۴ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • «ترجمه» و «زوال اندیشیدن»: در مقام نمونه، معنا و مفهوم «ایده» در زبان انگلیسی و فارسی

نسبت میان اندیشیدن و زبان و حقیقت همواره یکی از دلمشغولی‌های فیلسوفان از هراکلیتوس تا افلاطون و هایدگر و ویتگنشتاین و دیگران بوده است، و البته هر فیلسوفی از راهی و به قصدی به این نسبت اندیشیده است. یکی از چیز‌هایی که زبان را تباه می‌کند «ترجمه» است، اگر «ترجمه» به کاری خودآگاه تبدیل نشود، و این چیزی است که حتی از چشم فیلسوفی همچون هگل نیز پنهان نمانده است (در آینده در این خصوص چیزی خواهم نوشت). «ترجمه» و آموختن زبان‌های بیگانه خود نمونه‌ای از «با خود بیگانگی» است. و البته «با خود بیگانگی» از چشم هگل فی‌نفسه چیز بدی نیست، چون آغاز روندی است که به «بازگشت به خویش» می‌انجامد. «با خود بیگانگی» بد است اگر به «انجام» نرسد و در نیمه راه متوقف شود. همچون دانه‌ای که جوانه بزند اما به «بار» ‌ننشیند. رشد کردن نیازمند «با خود بیگانه شدن» (از خود بیرون آمدن) و بعد «به خود پیوستن» است.



۰

شماره: ۶۵۷
درج: پنجشنبه، ۱۱ اسفند ۱۴۰۱ | ۳:۳۸ ب ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۱۱ اسفند ۱۴۰۱ | ۳:۴۰ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • متفکر تلخکام «ایران تلخکام»

درگذشت کسی که او را دیده‌ای، با او قدم‌ زده‌ای، با او سخن گفته‌ای، با او چای نوشیده‌ای، با او ناهار و شام خورده‌ای، بر تو بسی گران‌تر می‌آید تا کسی که فقط نوشته‌ها و کتاب‌هایش را خوانده باشی! دکتر طباطبایی را نخستین بار گویا در آغاز یا نیمهٔ دوم سال تحصیلی ۶۳ -۶۴ یا آغاز ۶۴-۶۵ بود که دیدم. در گروه فلسفهٔ دانشگاه تهران، در دورهٔ کارشناسی، درسی اختیاری با عنوان «فلسفهٔ سیاست» داشتیم. نخستین جلسه به همراه دکتر داوری به کلاس آمد. دکتر داوری او را معرفی کرد. و بعد از آن اصلاً یادم نمی‌آید که او چه گفت و آیا این درس او ادامه یافت یا نه. گمان نمی‌کنم و به خاطر نمی‌آورم که او اصلاً دیگر درسی در «گروه فلسفهٔ دانشگاه تهران» داده باشد یا حتی همان درس او در گروه فلسفه ادامه یافته باشد. شاید هم من ناگزیر شدم به علت تداخل برنامه درسی دیگر بگیرم. به هر حال او خیلی زود به دانشکدهٔ حقوق و گروه علوم سیاسی رفت، جایی که دکتر عباس میلاتی هم در آنجا تدریس می‌کرد. به هر حال جز همان جلسهٔ اول و همراه بودن او با دکتر داوری و معرفی‌اش دیگر هیچ چیز یادم نمی‌آید. باری، همین آشنایی سبب شد که در دیدارهای بعدی که از سال ۶۵ به بعد در «مرکز نشر دانشگاهی» و در «دانشنامهٔ جهان اسلام» (۶۷ تا ۶۹)، در زمان ریاست مرحوم دکتر طاهری عراقی، با او داشتم آشنایی و گفت و گویی هم میان ما شکل بگیرد. در سال‌هایی که در نیاوران زندگی می‌کردم هر از گاهی او را در میدان تجریش یا در هنگام پیاده‌روی‌های تک‌نفره‌اش به سوی جمشیدیه می‌دیدم و با هم همراه می‌شدیم و گپی می‌زدیم. به قول خودش لازم بود که پاها و مفاصل را هم هر از گاه روغنکاری کرد. سال ۷۶ دکتر حداد او را که سرویراستار بخش فنّی «دانشنامهٔ جهان اسلام» بود اخراج کرد و شغل او را به من پیشنهاد داد و البته وعدهٔ مقام‌ بالاتر «معاونت علمی» در آینده را هم داد. اما من دوست نداشتم جای «او» را بگیرم، هرچند آن‌گاه هیچ گونه آشنایی نزدیک با او نداشتم و این را هرگز به او نگفتم. از آن پس یکی دو باری که حداد مرا در «مرکز نشر» دید، ‌گفت: «بی‌وفا»! 


۰

شماره: ۶۵۶
درج: دوشنبه، ۸ اسفند ۱۴۰۱ | ۱۰:۲۶ ب ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۸ اسفند ۱۴۰۱ | ۱۰:۲۶ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • این سیل دَمادَم!

زبان جهانی ادبیات در طی قرون و اعصار همواره لحظاتی را از زندگانی انسان ثبت کرده است که به کلی‌ترین صورت در هر زمان و مکانی جاری و صادق بوده است. درد جانکاهی که مردمان از فرمانروایی بی‌خردانهٔ فرمانروایان خبیث و بدطینت و بدکردار و خونریز خود دیده‌اند یکی از آنهاست. فرمانروایانی که به یاری «بخت» و «جنایت» بر تخت نشسته‌اند و مشتی جنایتکار نیز با آنان «بیعت» کرده‌اند و گوش به فرمان آنان آمادهٔ هر جنایتی بوده‌اند چنان روزگار را بر مردمان سیاه می‌کنند که حافظهٔ تاریخی آنان و هنرمندان‌شان را سرشار از درد و رنجی می‌کند که می‌باید نسل‌ها سینه به سینه آنها را نقل کنند تا دیگر مباد به تخت «ولایت» نشستن چنین جنایتکارانی که سرزمینی و نسل‌هایی را یا تا آستانهٔ نابودی کامل می‌برند یا واقعاً نابود می‌کنند و به سا ل«صفر» می‌رسانند. کسانی که همه را «صفر» می‌خواهند و «صفر»ها را به خدمت می‌گمارند تا خود «یک» باشند، سرانجام خود نیز «صفر» خواهند شد. اگر تقدیر یار شود، یا سرانجام به دعای مردمان که «مردی از خویش برون آید و کاری بکند» به واقعیت خواهد پیوست، یا چنان‌که در «مکبث» گفته شده است «مردی که از شکم مادر نزاییده باشد» جبّار ستمگر را از تخت «ولایت» به زیر خواهد کشید.


۰

اول<۱۲۳

۴

۵۶۷۸۹۱۰>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۵ مهر ۱۴۰۲
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9